قانون جذب
زنی که معتقداست مردهابی احساس بی توجه وغیرقابل اعتمادهستند
بامردهایی بااین خصوصیات روبه رومیشوند
زنی که انتظارداردمردی رابیابدکه مهربان احساساتی وقابل اعتماذباشد
باچنین مردی مواجه خواهدشد
این تصادف نیست
انتظارات مثبت سبب میشودکه مرد
خودرافردی باارزش بداندوتاآنجاکه ممکن است نیازهای زن رابرآورده کند...
آقای عزیز
اگه همسرت گفت:من خواستگارای زیادی داشتم
بالبخندبگو:
پس من خیلی آدم خوش شانسی هستم گه توروبه چنگ آوردم...
آقایان به سه دلیل زیریک رابطه عاشقانه
رابهم میزنند:
فشاراحساسی:اینکه اورامجبورکنیدبه احساسی
که ندارداعتراف کند
عدم ازادی
احساس اینکه می خواهیداورااصلاح کنید...
جوانی گفت...
زن عقل ندارد
شیخ درجوابش گفت بی عقلی زن دراین بودکه جاهلی مثل
تورا9ماه درشکم پروراند
2سال شیرداد
20 سال منتظرشدتااحمقی
مثل تورابزرگ کند
تابهش توهین کنی...
باباورهای سمی خداحافظی کنیم
باوربه این که قربانی هستیم
باوربه اینکه می توانیم دیگران راتغییردهیم
باوربه اینکه اگرجای فلانی بودم زندگی بهتری داشتم
انتظارداشتن ازدیگران وباوربه اینکه دیگران مطابق انتظارمارفتارکنند
باوربه اینکه برای رسیدن به کمال واحساس شادی حتمابه حضورفردخاصی نیازداریم
اینکه همیشه لازم است ثابت کنیم که مادرست می گوییم وحق باماست
نگران بودن درباره اینکه دیگران درباره ماچه فکری می کنند
باوربه اینکه گذشته ماآینده مارارقم می زند
باوربه اینکه برای تغییردیراست
باوربه اینکه مشکلات ماغیرقابل حل شدن هستند...
اگرهمسرتان بدقولی کرد
یادیربه خانه آمد
وتوضیحی نداد
بعدازرفع خستگی
باملایمت...
ازاوعلت تاخیرش رابپرسید
وبگوییدکه برای اونگران شده اید...
درس آموزگاربه شاگردانش
معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهدباآنهابازی کند.اوبه آنهاگفت که فرداهرکدام یک کیسه پلاستیکی بردارندودرون آن به تعدادآدمهایی که ازآنها بدشان میآید
سیب زمینی بریزندوباخودبه مدرسه بیاورند.فردابچه هاباکیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند.درکیسه ی بغضی ها2بغضی ها3وبعضی ها5سیب زمینی بود
معلم به بچه هاگفت تایک هفته هرکجاکه میروند کیسه های پلاستیکی راباخودببرند.
روزهابه همین ترتیب گذشت وکم کم بچه هاشروع کردندبه شکایت ازبوی سیب زمینی های گندیده به علاوه آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتندازحمل آن بارسنگین
خسته شده بودندپس ازگذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شدوبچه هاراحت شدند.معلم ازبچه ها پرسیدازاینکه یک هفته سیب زمینی هاراباخودحمل می کردیدچه احساسی
داشتید؟بچه هاازاینکه مجبوربودندسیب زمینی های بدبووگندیده راهمه جا باخودحمل کنندشکایت داشتند
آنگاه معلم منظوراصلی خودراازاین بازی این چنین توضیح داداین درست شبیه وضعیتی است که شماکینه ی آدمهایی که دوستشان نداریدرادردل خودنگه میداریدوهمه جا
باخودمیبرید.بوی بدکینه ونفرت قلب شمارافاسدمی کندوشماآن راهمه جاهمراه خودحمل می کنید.حالاکه شمابوی بدسیب زمینی هارافقط یک هفته نتوانستیدتحمل کنید
پس چطورمی خواهیدبوی بدنفرت رابرای تمام عمردردل خودتحمل کنید...
قشنگترین حس
زمانیست که یه
اتفاق خوب برات میفته وتومطمئنی
که اون اتفاق خوب
یه پاداش ازطرف
ازخدابوده...
درزندگی
ازچیزهای کوچک هم لذت ببرید
چون ممکن است
یک روزی برگردید و
به عقب نگاه کنیدوبفهمیدآنها
شادیهای
بزرگی بودند
زندگی رازندگی کنید...
دریک سمیناررموزموفقیت سخنران ازحضارپرسید:
آیابرادران رایت هرگزتسلیم شدند؟
حضارفریادزدند:نه
سخنران:توماس ادیسون تسلیم شد؟
حضار:نه
سخنران:گراهام بل تسلیم شد؟
حضار:نه
سخنران:مارک راسل تسلیم شد؟
مدتی سکوت درکلاس حاکم شدسپس
یکی ازحاضران پرسید:مارک راسل دیگرکیست؟
ماتاالان اسم اورانشنیده ایم
سخنران گفت:حق داریدکه اسمش رانشنیده ایدچون اوتسلیم شد!!!
برای ماندگارشدن بایدایستادوتسلیم نشدوگرنه فراموش می شویم...